![](https://koodakankhalagh.ir/shop-resources/5Z3lhyKynE/product-images/1702624889_7303.jpg?size=750x820&rs=fit)
خرس کوچولو و ماهی آرزوها
این اثر داستانی کوتاه و آموزنده است که توجه کودکان و بزرگسالان را به داشته هایشان و دانستن قدر و قیمت آن ها جلب می کند. خرس کوچولویی به همراه پدر ومادر خود در دره ی زیبای پاپانا زندگی می کردند. آن ها در روزهای برفی به شکار می رفتند و در روزهای آفتابی زیر نور خورشید دراز می کشیدند و استراحت می کردند و در کنار هم خوبو خوش بودند ولی همیشه از بدی آب و هوای دره ی پاپانا گله می کردند. در روزهای سرد که بارش باران و برف وجود داشت از سردی هوا شکایت داشتند و در روزهای گرم از آفتاب ناراضی بودند. پری های باران، برف و خورشید که در آسمان زندگی می کردند دلشان می خواست برای خانواده ی خرس ها آب و هوای خوبی درست کنند، اما آن ها همیشه در حال غر زدن بودند و همین مسئله پری ها را عصبانی می کرد. روزی پری ها از رودخانه ی نزدیک غار خرس ها یک ماهی صید کردند و به آن ماهی قدرت برآورده کردن آرزوها را دادند و آن را دوباره به رودخانه انداختند. روز بعد هوا به شدت مه آلود بود و خانواده ی خرسی نمی توانستند جلوی پایشان را ببینند، در همین لحظه پدر خرسه آرزو کرد کاش برف می بارید. ناگهان هوا به شدت برفی شد و دره ی پاپانا را برفی شدید در برگرفت و رودخانه از تکه های بزرگ یخ پوشیده شد. بابا خرسه باز هم شروع به غر زدن کرد و گفت هوا خیلی سرد است کاش هوا آفتابی شود و به سرعت هوای سرد و برفی جای خود را به آفتابی داغ و سوزان تبدیل کرد. در زیر آفتاب سوزان همه چیز در حال سوختن بود و علف ها خشک و زرد شدند. این بار بابا خرسه گفت چقدر هوا گرم است کاش موهای تنم می ریخت و ... .
منبع: